
آتش فتنه ز هر سو در گرفت
رنج سر تا پاي اين کشور گرفت
شد مهاجر عدهي از شهر خويش
مابقي زانوي غم در بر گرفت
يک جمع سکته نمود و خودکشي
جمع ديگر عقده و کنسر گرفت
فقر شد همچون هيولاي مهيب
طول و عرض زندگي را شر گرفت
الفت و ياري و عياري بي مرد
شد تلف وجدان و جايش زر گرفت
شيون ما رفت تا هفت آسمان
شرقي و غربي خودش را کر گرفت
بخت برگشت و لجن شد ارجمند
جاي گل را خار و خس بهتر گرفت
تا مقام و کرسي شد هرزه نشين
نوکر ما نوکرش نوکر گرفت
شد حريف ديگران شير و پلنگ
پاي ما بيچارگان را خر گرفت
همدلي و مهر شد نقش گليم
سگ سرشتي ها دمادم فر گرفت
خون به رگ هاي جگر شد در گداز
درد بر جان همه نشتر گرفت
نشئهي وارستگي شد ناگوار
دامن بدبختي بحر و بر گرفت
ابر پوشانيد چتري آسمان
روشنايي از خور انور گرفت
در زد و بندي سياست هاي شوُم
ملت وامانده چشم تر گرفت
غوطه زد محمود در امواج دل
از سرشک ديده اش گوهر گرفت
------------------------------
سه شنبه 07 جدي 1400 خورشيدي
که برابر ميشود به 28 دسامبر 2020
ترسايي
سرودم
احمد محمود امپراطور
درباره این سایت